سبک زندگی

به هوش آمدن از کمایی بیست ساله : یک معجزه در دنیای پزشکی

به هوش آمدن بعد از کما

اختصاصی فارمافوری: زندگی ممکن است در یک لحظه تغییر کند. با آمدن فرزند جدید، خانه ی جدید، ترفیع شغلی یا برنده شدن در مسابقه.  زندگی در یک آن، عالی می شود! بعضی وقت ها هم در یک لحظه همه چیز خراب می شود. سقوط هواپیما، زلزله، تصادف. به هوش آمدن بعد از بیست سال کما! و این آخری اتفاقی بود که برای تری ولیس در آرکانساس رخ داد.

 

زندگی قابل پیش بینی نیست

زمانی که تری ولیس برای ماهیگیری به همراه دوستانش به سمت تپه رفت، فکرش را هم نمی کرد که این آخرین باری است که آن جاده های کوهستانی را با ماشین طی می کند. زندگی تری با یک پیچ اشتباه زیر و رو شد.

تری ولیس یک روستایی بود. او در کوه های اوزارک و مناطق روستایی آرکانساس زندگی می کرد. تری راننده ی یک وانت بود. خودش برای خودش کار می کرد و با دوستان خود به ماهیگیری می رفت. زمانی که ۱۹ سال داشت، تشکیل خانواده داد. همسر ۱۷ ساله ی او به تازگی فرزندی به نام آمبر به دنیا آورده بود.

در ماه جولای سال ۱۹۸۴، تری ولیس و دوستش برای گذراندن اوقات فراغت خود به سمت کوهستان راهی شدند. آنها در یک وانت بودند. که در یک لحظه کنترل ماشین را از دست دادند و از جاده خارج شدند. قبل از اینکه بتوانند خودرو را هدایت کنند، ماشین به درون آب افتاد و همه را به زیر آب برد.

مامورین اورژانس سعی کردند تا ماشین را هرچه سریعتر از آب بیرون بیاورند. متاسفانه دوست تری در تصادف کشته شد. تری از آب بیرون کشیده شد. البته هنوز نفس می کشید. متاسفانه حضور طولانی در زیر آب باعث صدمه ی جبران ناپذیری به مغز او شده بود. دکترها گفتند که تری ولیس در یک وضعیت نباتی ادامه ی حیات خواهد داشت. و هیچ وقت بهبود نخواهد یافت.

تاریکی دنیای آن ها را فرا گرفت

والدین تری به شدت ناراحت بودند. پسر جوان و فوق العاده ی آنها، مردی که تازه می خواست زندگی خود را شروع کند، به چنین وضعی گرفتار شده بود. آنجلی، مادر او، اولین کسی بود که طرف تری را گرفت. او منبع نیرو و امید بود. اما امید به تنهایی نمی توانست شرایط را به حالت سابق دراورد.

والدین او پس از طی مراحل تشخیص بیماری پسرشان او را در مرکز توانبخشی و نگهداری استون گذاشتند تا از او به خوبی مراقبت شود. دکترها به دفعات به او گفته بودند که دیگر امیدی به بهبود پسرش نداشته باشد. با این حال انجلی حداقل دو بار در هفته به ملاقات پسرش می آمد. آنها حتی در طول هفته و یا در تعطیلات پسرشان را به خانه می آوردند.

برای نزدیک به بیست سال، انجلی و همسرش از پسر بیهوش خود مراقبت کردند. آنها کاملا پذیرفته بودند که پسرشان هیچ وقت بیدار نخواهد شد. و اینکه هیچ گاه به شرایط قبل از سقوط به آب باز نخواهد گشت. اما او هنوز هم پسر آنها بود. انجلی در کنار او می نشست و با او صحبت می کرد. تا اینکه یک روز پسرش جواب او را داد.

 

به هوش آمدن بعد از کمایی بیست ساله

در ۱۱ ژوئن سال ۲۰۰۳، تری به هوش آمد. چشمان خود را به سمت مادرش چرخاند. مادرش در کنار تخت او نشسته بود و داشت برای او داستان می خواند که تری ناگهان گفت “مامان“. این یک معجزه بود. دکترها مطمئن بودند که آسیب مغز تری آنچنان وسیع بوده که تمامی عملکرد های مغزش متوقف شده اند. تری بعد از به هوش آمدن چیزهایی مثل شیر، همبرگر و یا حتی پپسی درخواست کرد.

کار تا جایی پیش رفت که او می توانست جملات را کامل ادا کند. او به زودی توانست خاطرات دوران کودکی مثل بازی در مزرعه ی کوچک، غذا دادن به خوک ها و یا حتی ازدواج خود با سندی و دختر شش ماهه اش یعنی آمبر را به یاد آورد. آنها به تری گفتند که بیست سال بیهوش بوده است.

تری باور نمی کرد که الان سال ۲۰۰۳ باشد. در این ۱۹ سال دنیای پیرامون او تغییر زیادی کرده بود. در دوره ی بیهوشی او سه رئیس جمهور عوض شده بودند. حادثه ی ۱۱ سپتامبر و دو جنگ در عراق رخ داده بود. او حتی نمی دانست که وان دایرکشن چه کسانی هستند! این ها البته بخش جالب ماجرا بود. به هوش آمدن بعد از این همه سال،  متاسفانه با خبر های بدی هم همراه بود.

 

عشق، بی انتهاست

وقتی که او در مورد همسرش پرسید، حقیقت در نهایت آشکار شد. والدین تری از بعد حادثه با سندی و دخترش رفتار خوبی نداشتند. به محض بیهوش شدن تری پس از سقوط ماشینش در آب، والدین او به دادگاه رفته تا حق سرپرستی پسرشان را به طور کامل بر عهده گرفته و سندی و آمبر را از زندگی او خارج نمایند.

سندی در سن ۳۶ سالگی می گوید “من اجازه نداشتم که او را در تمامی این سالها ملاقات کنم و هنوز هم اجازه ندارم”. صرف نظر از تمایلات خودخواهانه ی والدین تری، سندی هنوز هم عاشق همسرش بود.

والدین تری ادعا کردند که پس از حادثه به سندی نامه ای نوشته اند. در آن اشاره کرده اند که شوهرش از گردن به پایین فلج شده. ولی هیچ اشاره ای به آسیب مغزی او نکردند. آنها به سندی گفتند که باید تری را فراموش کند. آنها دیگر هیچ کاری با سندی و نوه خود نداشتند. زمانی که تری به هوش آمد و متوجه این مسئله شد به شدت ناراحت شد. خانواده تری ادعا کردند که نمیخواستند عروسشان را درگیر مشکلاتی ناخواسته کنند.

خبرهای بد دیگری هم در راه بودند. در سالهایی که سندی از دیدن شوهر خود محروم شده بود، با مرد دیگری نامزد کرده بود. مرد متاهلی به نام مایک. که سه فرزند هم از او داشت.

سندی و سه فرزند مایک، که ۱۶، ۱۵ و ۱۴ سال داشتند با مایک و همسرش النور زندگی می کردند. همگی از وضعیت سندی با خبر بودند. و با آن مشکلی نداشتند. بچه ها به سندی و النور مادر می گفتند. اما تفاوت بین آنها را درک می کردند.

 

زندگی تلخ آمبر

زمانی که آمبر، دختر ۱۹ ساله تری، در نهایت توانست پدرش را در بیمارستان ملاقات کند، متوجه شد که پدرش خیلی تغییر کرده است. با این حال هر دو یکدیگر را بلافاصله شناختند. اما این تجدید دیدار غمبار زمانی بدتر شد که آمبر به پدرش گفت که برای گذران زندگی مجبور شده است تن به کارهای غیر اخلاقی بدهد.

با این حال تری آنقدر از دیدن دختر کوچولوی زیبای خود خوشحال بود که واکنش بدی نشان نداد. چندین بار با تاکید به او گفت که خیلی خوشگل است. او می گفت “تو خوشگلی” و دخترش در پاسخ ، در حالی که گریه می کرد، می گفت “پدر دوستت دارم”. این تجدید دیدار ارزش صبر کردن را داشت. اما سوال هنوز باقی است که چگونه این مرد از کما خارج شده؟ چگونه به این پیشرفت غیر منتظره دست یافته است؟ به هوش آمدن آن هم بعد از بیست سال، چگونه ممکن است؟

 

یک معجزه در دنیای پزشکی : افسانه ای در دنیای علم

تری ولیس هنوز هم از گردن به پایین فلج بود. اما مغزش کاملا سالم بود و کار می کرد. دکترها هنوز در مورد دلیل به هوش آمدن او مطمئن نیستند. با این وجود، متخصصین پرونده ی او را به طور وسیع مورد بررسی قرار دادند. دکترها توانستند تا از مدرن ترین تکنیک های تصویر برداری استفاده کنند و به اطلاعات جدیدی در مورد نحوه ی بهبودی مغز تری دست یابند.

آنها با استفاده از جدیدترین روش های تصویر برداری توانستند تا نحوه ی خودترمیمی مغز تری را مورد مطالعه قرار دهند. در طول این ۱۹ سال که تری رو به بهبودی رفته بود، مغز او اتصالات جدیدی را برقرار کرده و اساسا خود را به نحوی ترمیم کرده بود که به قبل از وقوع حادثه باز می گشت. به محض برقراری اتصالات جدید، مغز او به سادگی راه اندازی مجدد می شد.

اگرچه در ماه ها و سالهای بعد از حادثه عملکرد مغز او بهبود تدریجی پیدا کرده بود. اما هیچ وقت تصور نمی شد که تا این حد ترمیم شود. معالجه ی معجزه آسای او باعث شد که به یک سلبریتی در جهان و همچنین افسانه ای در دنیای علم تبدیل شود.

امروز سندی از دیدن شوهرش خوشحال است. او می خواهد تمام رویدادهای این ۱۹ سال را برای او شرح دهد. و می داند که تری متوجه صحبت هایش خواهد شد. او دیگر نمیخواهد از شوهرش جدا باشد. او گفت”من با تری ازدواج کرده ام و می خواهم همسر او بمانم. من حق سرپرستی او را برعهده خواهم گرفت و تا ابد با او زندگی خواهم کرد.”

 

این متن توسط تحریریه فارمافوری با استفاده از منابع متعدد تهیه و تالیف شده است. بازنشر آن تنها با ذکر منبع مجاز است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *